جدول جو
جدول جو

معنی مدهوش شدن - جستجوی لغت در جدول جو

مدهوش شدن
ستردن شمیدن تیبیدن . دهشت زده شدن حیران شدن، بیهوش شدن: میشدم بی خویش و مدهوش و خراب تا بیفتادم ز تعجیل و شتاب. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
مدهوش شدن
بی خویشتن شدن، بی خود شدن، محو شدن، بی هوش شدن، از هوش رفتن
متضاد: به هوش آمدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(شَ کَ دَ)
مدروس گشتن. مدروس گردیدن. متروک و بی رونق شدن. از رواج افتادن وفراموش گشتن: و آن حکم و مواعظ... خود مدروس شود. (کلیله و دمنه). رجوع به مدروس گشتن شود
لغت نامه دهخدا
(نَ فَ)
مدهوش شدن. مفقود گشتن حس و سایر مشاعر. (ناظم الاطباء). بیخود گشتن. غش کردن. مغمی علیه یا مغشی علیه گردیدن. بیخود شدن. از خود بیخود شدن. غشیان. غشیه آمدن. اغماء. (یادداشت مؤلف) : خمد، بیهوش شدن مریض یا مردن. (منتهی الارب). صعق، بیهوش شدن. (ترجمان القرآن) : آهی بزد و بیهوش شد. (گلستان).
رجوع به بیهش شدن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مبهوت شدن
تصویر مبهوت شدن
سترتن ستردن سرگشته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
به خاک سپرده شدن در گور نهاده شدن، نهانیده شدن: زیر خاک زیر خاکیدن دفن شدن جسد در گور نهاده شدن، پنهان شدن گنجینه و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
ور افتادن بر افتادن، کهنه شدن، ناپدید شدن، دیوانه شدن کهنه شدن، بی رونق شدن فرسوده شدن، ناپدید شدن، دیوانه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشهور شدن
تصویر مشهور شدن
نامی شدن خنیدگی نامور شدن شهرت یافتن شناخته شدن نامبردار گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغشوش شدن
تصویر مغشوش شدن
آشفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقهور شدن
تصویر مقهور شدن
شسکست یافتن مغلوب شدن شکست یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفهوم شدن
تصویر مفهوم شدن
چمیدن دریافتن فهمیده شدن بفهم و ادراک در شد آمدن: (شرایط آن ازین معنی که یاد کرده مفهوم میشود) (اوصاف الاشراف. 21)
فرهنگ لغت هوشیار
بهت زده شدن، حیران شدن، هاج وواج شدن، مات شدن، شگفت زده شدن، متحیر شدن، متعجب شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
درمان شدن، شفا یافتن، معالجه شدن، تشفی یافتن، علاج گشتن، تداوی شدن، بهبود یافتن، عاج شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از بیهوش شدن
تصویر بیهوش شدن
أغمّيٌّ عليه
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بیهوش شدن
تصویر بیهوش شدن
Faint
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بیهوش شدن
تصویر بیهوش شدن
s'évanouir
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بیهوش شدن
تصویر بیهوش شدن
omdlewać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بیهوش شدن
تصویر بیهوش شدن
기절하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بیهوش شدن
تصویر بیهوش شدن
падать в обморок
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بیهوش شدن
تصویر بیهوش شدن
ohnmächtig werden
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بیهوش شدن
تصویر بیهوش شدن
بے ہوش ہونا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بیهوش شدن
تصویر بیهوش شدن
মস্তিষ্কে অক্সিজেন না পৌঁছানো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بیهوش شدن
تصویر بیهوش شدن
kupoteza fahamu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بیهوش شدن
تصویر بیهوش شدن
bayılmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بیهوش شدن
تصویر بیهوش شدن
気絶する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بیهوش شدن
تصویر بیهوش شدن
晕倒
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بیهوش شدن
تصویر بیهوش شدن
להתעלף
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بیهوش شدن
تصویر بیهوش شدن
बेहोश होना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بیهوش شدن
تصویر بیهوش شدن
pingsan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بیهوش شدن
تصویر بیهوش شدن
เป็นลม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بیهوش شدن
تصویر بیهوش شدن
flauwvallen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بیهوش شدن
تصویر بیهوش شدن
зомліти
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بیهوش شدن
تصویر بیهوش شدن
svenire
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بیهوش شدن
تصویر بیهوش شدن
desmaiar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بیهوش شدن
تصویر بیهوش شدن
desmayarse
دیکشنری فارسی به اسپانیایی